- کافه نویسندگان
- دسامبر 19, 2020
- داستان کوتاه
دانلود داستانک سودای مخبط از والی پژمان
دانلود داستانک سودای مخبط از والی پژمان با ژانر تراژدی و با لینک مستقیم در سایت کافه نویسندگان
خلاصه داستانک سودای مخبط از والی پژمان :
تا به حال به این فکر کردید که شاید هر احساسی، هر کلمه ای، دارای داستان مختص به خود است؟!
داستانی که شاید مفهوم اصلی آن حس را به گوش های شما برساند.
به گوش هایتان برساند تا شاید اندکی، فقط اندکی بفهمید و درک کنید!
ذره ای تأمل کنید.
ذره ای تأمل در آن احساس، تا که بفهمید چگونه و در کجا آن را استفاده کنید، هرچیزی بی دلیل نباید
استفاده شود. نباید!
میگویم برای شما از عقاید فردی که زیادی احساسات این جهان را درک کرده و خسته از همه چیز و همه
کس است.
امیدوارم از این داستانک لذ*ت ببرید و ذره ای توانسته باشم افکارتان را تغییر دهم
بخشی از داستانک سودای مخبط از والی پژمان :
<تکرار>
باز هم آمد! امان از دست این دکتر لامصب.
با آن صدای سرد و بی روحش که تظاهر به مهربان بودن میکرد، گفت:
-حالت چطوره؟
وای خدایا! یا صبر بده به من یا همین حالا ناگهانی چیزی نازل کن تا من را بکشد، یا عزرائیل را بفرست سراغ من تا جانم را بگیرد و
من را خلاص از این جهنم کند.
با اعصابی خط خطی شده، پاسخ دادم:
-خوب نیستم دکی.
به این وضع میگویید خوب؟
به نظرت منی که دست هایم این شکلی شده، منی که این شکلی خودم رو ب*غل کردم، نشونی از خوب بودنه؟ اگه این رو خوب
میدونی پس خیلی خیلی خیلی خوبم!
فقط زیر این جمله ام با فونت خیلی خیلی ریز درج کنین دروغ میگم!
اخمی کرد و گفت:
-اون لباس برای محافظتِ خودتِ، در برابر خودت هستش! ما صلاحت رو میخوایم.
دیگر جانم به لبم رسیده بود، باید به این دکتر بی درک میفهماندم.
-بسه دکی. هربار تو میای میگی صلاح من رو میخوای! هربار مادرم میاد میگه صلاحت رو میخوام، هربار پدرم میاد میگه
صلاحت رو میخوام!
)گوش هایم را گرفتم و فریاد زدم(
-بسه! بسه! بسه! چرا نمیفهمید؟ صلاحم دست خودمه! من میدونم چی میخوام. شما نمیزارید برم به دستش بیارم! بابا من
سالمم! من روانی یا مشکلدار نیستم لعنتی! من فقط نظراتم گاهی بر خلاف عقله! گاهی میام کلید خاموشی عقلم رو میزنم تا کمی
دلم خودی نشون بده، همین.
در تمام این مدت فقط سرش را پایین انداخته بود و با خودکارش چیزی بر روی آن کاغذ که از ظاهرش پیدا است، گزارش وضعیتم
است، مینوشت.
دست آخر در حالی که میرفت، گفت:
-فکر کنم باید به خانوادت بگم بیشتر اینجا بمونی، حالا حالاها مهمون مایی، دیوونه ی خاموش عقل!
اطلاعات اثر:
- دسته بندی: داستانک
- عنوان: سودای مخبط
- نویسنده: والی پژمان
- ژانر: تراژدی
- ویراستار: aras
- طراح: ملیکا مؤمنی
- کپیست: klin

دانلود داستانک سودای مخبط از والی پژمان
داستان های کوتاه پیشنهادی:
- داستان کوتاه دوست همیشگی از نگین بای
- داستان کوتاه نامیرای پاییز از غزاله طباطبایی
- داستان کوتاه دجی از خط سیاه
رمان های پیشنهادی:
- دانلود رمان عاشقانه و فانتزی الماس جاودانگی
- دانلود رمان ترسناک خانه عجیب ما
- دانلود رمان ترسناک همخانه ارواح
08 نظر
Paris??
22 دسامبر 2020 ساعت 12:23 ق.ظاز جلد اثر باید متوجه بشید که نویسنده سبک خاصی داره، در عین کوتاهی متن و فضای محدود داستانک نویسنده به خوبی تونسته تمام احساسات تنش اون شخص روانپریش رو توی ذهن ها به تصویر بکشه.
یکی از بهترین ها.
آقا حسین
22 دسامبر 2020 ساعت 9:52 ق.ظممنون از توصیف و نظر خوبتون
موفق باشید