برای ماندن با تو
یک دنیا را کنار میگذارم…
با تو همه چیز دگرگون شد
ناگهان و برای من.!
و تو با تمام دوستانم فرق میکنی
روی تو حسابی دیگر باز کرده ام…
دوست همیشگیِ من!
فارسی، دینی، ریاضی!
کدوم و بخونم حالا؟! موهام رو کلافه بهم ریختم. باید یک تصمیم درست و حسابی بگیرم وگرنه امسالم می افتم!
ریاضی که خوندنی نیست، این میره کنار.
فارسی که هیچی بلد نیستم و کتابش و که دستم میگیرم خوابم میبره؛ ای بابا، سارینا این چه وضع درس خوندنه؟
اینجوری که درس نمیخونند!
پوفی گفتم و کتاب هام رو به حال خودشون رها کردم. به قولی باز ازشون فرار کردم. میترسم با این درس خوندنم نخبه ای چیزی
بشم. مامانم هم که همش بهم تیکه میپرونه و میگه:
-سارینا، دختر چقدر درس میخونی؟ یکم استراحت کن مادر، از بس کتاب هات رو مرور میکنی چشم هات ضعیف شدند!
منم همیشه یا میخندم یا قبل از اینکه بیاد کتابم و میگیرم دستم تا فکر کنه دارم کتاب میخونم.
در اتاق باز شد که طبق معمول شیرجه زدم سمت کتاب هام و فارسی و گرفتم و بلند گفتم:
-خب، این درسم تموم شد. آخیش!
مامان چپ چپ نگاهم کرد و گفت:
-مثلا داشتی درس میخوندی؟
-مثلا چیه مامانی؟! واقعی فارسی میخوندم.
-حداقل برعکس نمیگرفتی اون کتاب و باورم شه؛ جلو قاضی و ملق بازی ورپریده؟
دانلود داستان کوتاه دوست همیشگی از نگین بای
توجه:تمامی رمان ها توسط ناظرین انجمن چک شده و سانسور شده اند و برای تمامی سنین مناسب میباشند
داستان کوتاه دوست همیشگی در سایت و انجمن کافه نویسندگان تهیه شده است و هرگونه کپی برداری از آن پیگرد قانونی دارد
[…] دانلود داستان کوتاه دوست همیشگی از نگین بای […]
عالی بود🌸
تراژدی زیبایی بود و از خوندن این داستانک پشیمون نیستم
خسته نباشید میگم به نویسنده توانای این اثر
ممنون از نظر زیبای شما