زندگی را ورق بزن روایت زندگی چند نسل است با سختی ها و مشکلات و خوشی های متفاوت
روایت مردمانی است که در زندگی جنگیدند برای عدالت برای عشق و آزادی.
زندگی را ورق بزن روایت زندگی نوه هایست که خود عاشقند و عشق واقعی را از خاطرات پدربزرگشان
می آموزند ورق ورق با خاطرات او زندگی میکنند تا به حقیقت برسند.
پس زندگی را ورق بزن با آنها و عشق را زندگی کن در صفحه صفحه ی آن.
بهزاد و شاهین و سامان نوه های جهانگیرخان بعد از مرگش بر حسب اتفاق دفترچه خاطرات او را می یابند و
با حقایقی آشنا میشوند حقایقی تلخ و شیرین، حقایقی که زندگیشان را دگرگون میکند.
پیرزن طبق معمول دیگر روز های پنجشنبه روی صندلی راحتی زیر درخت نارنج نشسته بود و انتظار نوه هایش را میکشید؛ نوه هایی
که از وقتی پدربزرگشان فوت کرده بود با هم قرار گذاشته بودند تا عصر هر پنجشنبه به دیدن مادربزرگشان بیایند و تا عصر روز جمعه
کنارش بمانند، پیرزن چشم به در بزرگ باغ داشت که باغبان و سرایدار پیر با شنیدن صدای بوق ماشینی به طرف در رفت و در را باز
کرد، یک بی او دبلیو مشکی وارد باغ شد، لبخندی به لب های پیرزن نشست و آرام گفت:
– بهزاد.
جوانی تقریباً سی و سه ساله از ماشین پیاده شد، در همان نگاه اول جذابیت و قد بلندش توجه آدم را به خود جلب میکرد، هیکل
مناسبی هم داشت با موهای زیتونی تیره و چشمانی سبز رنگ که نافذ و گیرا بود، نزدیک مادر بزرگش که رسید، دستی به سینه
گذاشت و کمی خم شد.
سالم بر بانوی قصر آفتاب.
– سالم پسرم، خوش اومدی، مثل همیشه بازم اولین نفر هستی.
بهزاد کتش را در آورد و به پشتی صندلی آویزان کرد و نشست، کراواتش را کمی شل کرد و گفت:
– چه خبرا خانم بزرگ؟
– سلامتی، شما چیکار میکنید؟
– کار میکنیم، غر میزنیم، غر میزنیم، کار میکنیم، میگذرونیم.
خانم بزرگ خندید و گفت:
– از دست تو پسر، پدر و مادرت رفتن؟
– بله رفتن.
– خب پس تا برمیگردن بیا اینجا بمون.
– راستش مادربزرگ همین قصدم داشتم.
– خوشحالم میکنی پسرم.
باز هم در بزرگ باغ باز شد و این دفعه یک سانتافای سفید وارد باغ شد که بهزاد گفت:
– خدا به خیر کنه، این شاهین پرچونه م اومد.
شاهین همینطور که دستش را روی بوق گذاشته بود با سرعت زیادی وارد باغ شد و تا زمانی که پشت ماشین بهزاد ترمز کشید
دستش را از روی بوق برنداشت، خانم بزرگ با دلخوری گفت:
– این پسر گویا نمیخواد بزرگ بشه.
– بالا خونه شو داده اجاره پسره ی دیوونه.
شاهین تا از ماشینش پیاده شد با صدای بلند داد زد:
توجه:تمامی رمان ها توسط ناظرین انجمن چک شده و سانسور شده اند و برای تمامی سنین مناسب میباشند
رمان زندگی را ورق بزن در سایت و انجمن کافه نویسندگان تهیه شده است و هرگونه کپی برداری از آن پیگرد قانونی دارد
عالی
رمان خوبیه. ممنون از خانم م.صالحی بابت این نوشتار زیبا.🌹
[…] رمان زندگی را ورق بزن از م.صالحی […]