کافه نویسندگان | کافه نویسندگان دانلود کتاب و رمان رایگان
دانلود رمان نقاب اثر ghazalhe sh.در این بخش از سایت کافه نویسندگان،رمان نقاب را برای شما عزیزان آماده کرده ایم.برای دانلود رمان نقاب اثر ghazalhe sh با ما همراه باشید
خلاصه رمان نقاب
رمان نقاب در مورد افراد خلافکاری است که همه قربانی شده‌اند. قربانیانی که برای نابودی دیگران گام برخواهند داشت و نقابی برخواسته‌های خود زده‌اند؛ نقابی که انتقام‌های خونین را در پشت پرده‌ی خود محفوظ می‌پندارد. پشت پرده‌ای که بازی‌هایی همچون فریب و مرگ خونین را از قبل تعیین کرده است و نقشه‌ی آن را اجرا خواهند کرد. زمان مرگ نزدیک است
بخشی از رمان نقاب اثر ghazalhe sh
فصل اول
– رئیس، بالاخره اون سگ رو پیدا كردیم ! پوزخندى گوشه لبش شكل گرفت؛ چند ماهى بود متوجه جاسوسى در دستگاهش شده بود؛ حالا افرادش او را شناسایى كرده بودند. با حفظ ظاهر خونسردش، گفت:- كجاست؟مرد با اطمینان پاسخش را داد؛ و او بى تفاوت سرى تكان داد. در كمى آن طرف تر، شخصى به صندلى بسته شده بود و سر و صورتش به خاطر شكنجه هاى زیاد، خونى بود و از هوش رفته بود. با ورودش، تمام افراد حاظر در اتاقک سر خم كردن؛ او با حفظ ظاهر خون سردش، روى صندلى مقابل مرد نشست؛ و گفت:- به هوشش بیار!
یكى از افراد، سطل آبى را روى مردك مفلوك خالى كرد؛ مرد ناله اى كرد و بهوش آمد. با دیدن تصویر تار مقابلش، پوزخندى زد و گفت :- بالاخره متوجه شدى سامان خان؟ حالا كه من رو گرفتى بچم رو آزاد كن!سامان خان پوزخندى زد و گفت:- تند نرو؛ به زودى به بچه ات میرسى؛ ولى نه این دنیا!
خنده اى سر داد؛ سپس اسلحه ى كمرى اش را روى سر مرد گذاشت؛ و گفت :- از ما چه اطلاعاتى پیدا كردى آشغال!؟ صورت سامان خان برافروخته بود؛ برعكس مردك كه با وجود آسیب زیادى كه دیده بود و دردى كه داشت، به هر حال مى دانست چه حرف بزند و چه ساكت باشد؛ در آخر خواهد مرد! با وجود دردى كه داشت؛ با تمام توانش قهقهه سر داد و گفت :- نمى تونى از من حرف بكشى؛ پس نه خودت رو خسته كن و نه من رو! سامان خان از سرسختى مرد روبه رویش خبر داشت؛ پوزخندى روى لبش شكل گرفت و اسلحه را غلاف كرد. به یكى از زیر دستانش اشاره كرد؛ مرد بقچه ى سفید رنگى را آورد! مرد فریاد كشید:- تو خیلى پستى سام… . ادامه ى حرفش با مشتى كه حواله ى صورتش شد، در سینه اش خفه شد؛ ناله اى كرد.
هنوز بررسی‌ای ثبت نشده است.