دانلود رمان در برابر باد اثر فرزانه تقدیری با ژانر عاشقانه و اجتماعی و با لینک مستقیم در سایت کافه نویسندگان
خلاصه رمان در برابر باد اثر فرزانه تقدیری
یک روز وقتی وارد کلاس شدم دیدم نسترن گوشه ای نشسته و به نقطه ای نامعلوم خیره شده. تا به حال نسترن را این گونه ندیده بودم. لبخند زنان کنارش نشستم و گفتم: سلام. نسترن توجهی نکرد. با تعجب دستم را روی شانه اش گذاشتم و گفتم:-نسترن خانم نمی خوایی با من حرف بزنی! چی شده؟زمزمه وار گفت: -چی بگم.
بخشی از رمان در برابر باد
یک روز وقتی وارد کلاس شدم دیدم نسترن گوشه ای نشسته و به نقطه ای نامعلوم خیره شده. تا به حال نسترن را این گونه ندیده بودم. لبخند زنان کنارش نشستم و گفتم: سلام. نسترن توجهی نکرد. با تعجب دستم را روی شانه اش گذاشتم و گفتم: -نسترن خانم نمی خوایی با من حرف بزنی! چی شده؟ زمزمه وار گفت: -چی بگم. -خب از اون چیزی که ناراحتت کرده. زود باش بگو… بگو دیگه. نسترن سر بلند کرد و قطره اشکی از چشمانش پایین چکید و گفت: -پوریا باهام قهر کرده. -خب به جهنم. ابروهای نسترن در هم گره خورد و سپس سرزنش آلود گفت: -اگه برات مهم نیست پس چرا این قدر اصرار داشتی تا بفهمی درد من چی بود! -تو دوست منی. خب نمی خوام ناراحت باشی. -آره حق داری. این وسط منم که باید ناراحت باشم چون من پوریا رو در حد مرگ دوست دارم و حاضرم براش بمیرم اما تو چی! با دلخوری از جا بلند شد و به حالت قهر رفت. ناراحت شدم و وسایلم را برداشتم و به دنبالش راه افتادم. -صبر کن نسترن. در حالی که به سرعت قدم هایش می افزود گفت: -حوصله ندارم سوگل ولم کن. تند تند قدم برداشتم و بازویش را گرفتم
هنوز بررسیای ثبت نشده است.