در غوغای بی هیاهوی دلم،
تاریکی، حرف هایی نانوشته ای برای گفتن دارد!
دلم میخواهد.
شمعی روشن کنم تا گرمایش را،
با همه وجودم احساس کنم.
لعنت به این تاریکی…
لعنت به تمنّای شب…
لعنت. …
شعر هایم، نوشته هایم، خاطراتم
همه در دور دستها، مثل پرندگان در پروازند.
آری خستهدام! امّا به نرمی، لبخند بر لبانم جاری میشود.
در تُن چشمانی برای خواب.
در روح تمنّایی برای پرستیدن.
چشمانت را نبند!
صندوقچه ی عافیت من؛ گویی به تمنّای چشمان توست.
***
دست های تو؛
درختانِ سرخ و زرد را به تصویر میکشد.
رفتی و شکستی دلِ رنجیده ی ما را.
رفتی و گذشتی ز اوج تمنا؛
بی هیچ نشانه ای.
بی توام! با تو بودن را تمنّا کردم.
نبودت را هزاران بار مرور کردم.
ساعت به ساعت، سال به سال.
بی تو؛ گریه هایم را یک عمر نگاه کردم.
***
همیشه از قصّه های هزار و یک شب یاد میکنند؛
قصّه های دل خسته.
غم های خفته در خاک.
برگ های شکسته، در دستان سرد.
صورت های گریان امّا، خندان.
ای بهترین آرزو؛ تو را از خدا درخواست کردم.
توجه:تمامی رمان ها توسط ناظرین انجمن چک شده و سانسور شده اند و برای تمامی سنین مناسب میباشند
دلنوشته تمنای شب در سایت و انجمن کافه نویسندگان تهیه شده است و هرگونه کپی برداری از آن پیگرد قانونی دارد
بسیار زیبا و پسندیده بود.
دل نشین و کلاماتی که جز به جز در ای نوشته به کار رفته بود با احساس و لطیف بود.
خیلی ممنون از توصیف های زیبای شما
زیبا بود
ممنون از نظر شما🌹
سایتتون عالیه و همین طور رمان و دل نوشته هایی که قرار میدین.
دل نوشته فوق العاده زیبا بود و تمنای شب یه اسم عالی میتونه باشه خوشحالم که خوندمش💕💕
خیلی ممنون از شما 🌹
عالی
احساسی و زیبا… 🌿
غزل عزیزم بسیار زیبا بود. بهت افتخار میکنم.
[…] دانلود دلنوشته تمنای شب از غزاله طباطبایی […]