خلاصه و مقدمه دلنوشته خان اخوان از نگار دال :
مقدمه:
وزشی میگذشت و در من طرحی جای میگرفت
در تاریکی ژرفای اتاق
طرح فانوس را به فضا میریختم
گم شده بودم و در خیالم راه نجاتی را میکاویدم
حس کردم گم شدهام همراه با هستی نیستی!
دستی از سایه های رفتن بر سرم برچید
و من در خوابی دیگر لغزیدم
ریشه های تنم هنوز روشن بود
و نسیم روشنایی بر لبانم طرح میچید
یک لحظه گذشت:
و لنگری بر چشمانم در ورطه ی وجودم بر روی روحم ریخت
من کجا بودم؟
آیا من سایه ای گمشده در رویایت هستم؟
بهتی در پستی تنها ماندم
انعکاسی بی پاسخ ماند
پس من کجا بودم؟
دم غروب در میان حضور خسته ی قلوب
در میان تفکراتی رمیده شده از احساس
بوی غنچه سراسر باغچه را گرفته بود
باد میوزید و موهای درهمم را پیش تر از قبل بر هم میریخت
سر باز کردم و زمزمه وار گفتم:
دلم گرفتچه آسمان تمیزی!
دلم عجیب گرفت
هنوز شیهه ی سهمگین مغولان در سرم اکو میشود و در امتداد کران ە هامون میشنوم که مردم میگویند:
توجه:تمامی رمان ها توسط ناظرین انجمن چک شده و سانسور شده اند و برای تمامی سنین مناسب میباشند
دلنوشته خان اخوان در سایت و انجمن کافه نویسندگان تهیه شده است و هرگونه کپی برداری از آن پیگرد قانونی دارد
عالی
عالی بود نگار جان❤
بینظیر و تازه، دلنوشتهای همراه با وصف یک شخصیت به تمام معنا. اصول کامل نویسندگی هم درش وجود داشت که به زیبایی دلنوشته افزوده بود.
درهرحال خیلی زیبا و پر شور و البته معنادار بود.