روشن ترین تاریکی، سیاهی پشت صفحه ی زندگیست! همان جایی که مردمانش به فردایی نورانی امیدوارند و زندگی
خودشان را فدای آخرتی شیرین میکنند… .
درست در همان لحظها ی که همه چیز تمام میشود هیاهوی دنیایی جدید شروع میشود و زمزمه ها به فریاد های
خواهان حقیقت تبدیل میشوند، حقیقتی روشن در تاریکی جهل؛ روشن ترین تاریکی پشت همان ابر هست در انتهای
همان افق همیشگی، زیر سنگ های کوچک باغچه، داخل مغز من و تو…
عمیق تر و تاریک تر از هر اقیانوسی به داخل زمزمه ی تنهایی فرو میرویم، نمیتوانیم کاری انجام دهیم، نمیتوانیم خودمان را نجات
دهیم فقط باید نفس های بی جانمان را حبس کنیم و فریادی از جنس درد سر ندهیم. باید آرام باشیم درست مانند آبی تیره ی دریا یا
شاید هم رنگ تلخ درختان، درست نمیدانم اما راه فراری برای برگشتن به دنیای شیرین گذشته نیست و ما هم سرگردانیم در بین
فریاد های دردناک خودمان، نمیتوانیم آینه را از شر آن موجودی که در آن نهفته هست حفظ کنیم، نمیتوانیم گل های سرخ باغچه را
غرق آب کنیم. باید فرار کنیم از خودمان، از هیوالی زیر تخت نه، از ارواح سرگردان قبرستانها هم نه، از خودمان از تصویری که
دوستانه در آینه به ما زل زده از مسبب تمام تنهایی هایمان، باید از او فرار کنیم. هیچکس نمیدانست کجا باید رفت چرا همه جا تصویر
او حبس ابد آینه ها شده بود، در شهری که آسمانش آینه کاری شده بود، نمیشد از هیوالی آینه فرار کرد.
اطلاعات اثر :
دانلود دلنوشته روشن ترین تاریکی از ریحانه سید
دانلود رمان ترسناک قیام مردگان
دانلود رمان عاشقانه لحظه های بیتبسم
دانلود رمان اجتماعی و تراژدی مرد گاریچی از فرشاد رجبی
دانلود رمان عاشقانه و معمایی ایستاده مردن
توجه:تمامی رمان ها توسط ناظرین انجمن چک شده و سانسور شده اند و برای تمامی سنین مناسب میباشند
توجه: دلنوشته روشن ترین تاریکی در سایت و انجمن کافه نویسندگان تهیه شده است و هرگونه کپی برداری از آن پیگرد قانونی دارد