رمان دختری که سیندرلا نبود از سما سعیدی نیا

خرید نسخه اورجینال رمان دختری که سیندرلا نبود از سما سعیدی نیا
دسته بندی: تاریخ به روز رسانی: 25 دی 1400
اطلاعات اثر:
  • دسته بندی:رمان
  • عنوان:دختری که سیندرلا نبود
  • نویسنده:سما سعیدی نیا
  • فروشنده:ثمین سعیدی نیا
  • طراح جلد:کیاناز تربتی نژاد
  • تعداد صفحات:152 صفحه pdf
سوالی دارید؟
  • جدیدترین آثار
  • برترین آثار از برترین نویسندگان
  • خرید مطمئن
  • نشر قانونی آثار نویسندگان
  • مجوز رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی

15,000 تومان

4.5/5 - (2 امتیاز)

خرید و دانلود رمان دختری که سیندرلا نبود از سما سعیدی نیا.این رمان تنها در مجموعه کافه نویسندگان توسط فروشنده ثمین سعیدی نیا به فروش می‌رسید.برای معرفی و خرید این رمان زیبا با ما همراه باشید.

خلاصه رمان دختری که سیندرلا نبود از سما سعیدی نیا

رها باشي ولي رهايت نكند، رها باشي و گرفتار .. حس بدي ست! .. رها باشي و عشق، يقه ات را گرفته باشد و نگه ات دارد، حسِ عجيبي ست! .. رها باشي و تنها انگيزه ات يك مبل اشغال شده باشد كه لم داده در اتاق كوچك و صاحبِ جدي اش، كمي گنگ است .. مغرور بدانند ترا و در راه عشق بندگي كني، بعيد است! .. و رها فهميد كه جسم .. چيزي نيست كه طبق تعريف فيزيك، فضا را اشغال كند و از قضا، مبلي را! .. جسم، فراتر از اينهاست كه باعث مي شود رها باشي و رها نشوي از دست چشمانش كه معمولي ست ولي .. بي مروّت، بدجور يقه ات را گرفته! و شايد جزء عجايب باشد كه زندگي ات را، مختصات رياضي عوض كند .. وجودت ات را يك صداي گرم بشكند و اسير چشم هاي به رنگ شب اش بشوي و .. رها نشوي! شايد موضوع تكراري باشد .. ولي عشق .. همه جاهست .. حتي در اتاق كوچكِ استاد پاك نژاد ك عجيب كنجكاو شده تا بداند در ته چشم هاي مشكين ات .. در پسِ مقنعه ي بلند ات و زير پياز موهايت .. چه چيزي مي گذرد! .. كه بخواهد بداند، چرا انقدر .. بي قراري! دقيقا يك روز .. يك ساعت و يك هفته ي مشخص تبديل مي شوي به گنجشك‌هاي كنار پنجره مادربزرگ كه قلبشان از سينه بيرون مي زند و مي داني ك تمام قصه ها چرند است و تو در روز ، تبديل مي شوي و سيندرلا در شب .. اين تمام داستان را عوض مي كند! .. و .. دختري كه سيندرلا نبود ..”

شايد موضوع تكراري باشد .. ولي عشق .. همه جاهست .. حتي در اتاق كوچكِ استاد پاك نژاد ك عجيب كنجكاو شده تا بداند در ته چشم هاي مشكين ات .. در پسِ مقنعه ي بلند ات و زير پياز موهايت .. چه چيزي مي گذرد! .. كه بخواهد بداند، چرا انقدر .. بي قراري! دقيقا يك روز .. يك ساعت و يك هفته ي مشخص تبديل مي شوي به گنجشك‌هاي كنار پنجره مادربزرگ كه قلبشان از سينه بيرون مي زند و مي داني ك تمام قصه ها چرند است و تو در روز ، تبديل مي شوي و سيندرلا در شب .. اين تمام داستان را عوض مي كند! .. و .. دختري كه سيندرلا نبود ..”

بخشی از رمان دختری که سیندرلا نبود از سما سعیدی نیا

چشم دوخته بودم به درِ قهوه اي رنگ روبرو و به قول متين “دروازه بهشت” و نمي دانستم گنجشك‌ها هم قلبشان به اندازه من تند مي ند، يا نه؟! نزديك در شدم و توجهي به نگاه هاي اطرافم نداشتم .. حس مي كردم همه مي دانند براي چه به اين اتاق مي روم! و الان است كه همه چپ چپ نگاهم كنند و نمي دانم اين خبر اگر “دَرز” كند چه مي شود؟؟ حالم اصلا قابل توصيف نيست، شبيه همان حس و حالي كه اگر زن هاي فاميل بفهمند با اخم رو مي گيرند و مادربزرگ با چشم غره “استغفرالله” زير لب مي گويد و مادرم نگاهي دارد كه در پسِ آن يك “شوخي مي كني” خوابيده است. پشت در مي ايستم و لب پاييني ام را مي گزم؛ اين دفعه با ديدنم چه مي گويد؟! حتما فكر مي كند مانند بعضي ها تور برايش پهن كرده ام و شايد فكر كند اين دختر قاطي دارد كه سر و ته اش را بگيري، توي دفتر من پلاس است! چند ضربه به در زدم و با شنيدن “بفرمائيد” در را باز كردم و مثل همان بادكنكي كه موقع تولدم امين سوراخش كردم، خالي شدم و حس مي كنم بازهم مثل همان موقع دوست دارم بزنم زير گريه! همين جا .. جلوي همين مرد .. جلوي استاد پاك نژاد .. نگاهي به چشمان متحير و شوخ اش مي اندازم .. فكر نمي كردي باز هم من باشم، نه؟! حتما الان دارد فكر مي كند كه اشكالات درسي اين دختر كِي تمام مي شود، خدا عالم است! جلو رفتم و در را باز گذاشتم . نگاهي به مبل تك نفره اي انداختم كه قرار بود كسي …
ــ خانوم ايزدي؟ سرم را به طرفش چرخاندم و آب دهانم را قورت دادم . سلامي از دهانم خارج شد كه اگر مادر بود، يك نيشگون از پهلويم ميگرفت كه يعني: بلندتر! زشته! پاك نژاد وقتي ديد خيال ندارم چشم از آن مبل تك نفره ،كه خالي بودنش بدجور توي ذوقم ميزد، بگيرم گفت: كاري داشتيد خانم؟ نفس عميقي كشيدم و سعي كردم لحنم عادي باشد: بله استاد. پاك نژاد ابرويش را بالا انداخت و ژستي به خود گرفت كه هركس جاي من بود غش مي كرد؛ ولي من .. رها ايزدي .. نه! .. چون … ــ استاد راستش اشكالاتم توي درس شما، يعني اقتصاد زياده .. در واقع كلاس هم كه مطمئناً به زودي تموم ميشه ولي سطح علمي من و چندتا از دوستام .. راستش .. حس نمي كنم براي امتحانات مناسب باشه .. مي خواستم ببينم اگر ميشه شما چند جلسه جبراني
بزاريد. پك نژاد ــ مگه اينجا مدرسه است؟! نگاهش كردم كه با ديدن لبخند ناشي از شوخي بي مزه اش روي صورتش جاي گرفته بود، جاي متين را خالي ديدم كه با دهني كج بگويد “نمكدون!”
ــ نه .. خب گفتم كه .. فقط من نيستم! چند دقيقه بعد، دستم را از روي دستگيره در برداشته و احساس رضايت كردم. ضمن اينكه نگذاشتم زير زبانم را بكشد، جبراني را هم درست كردم! فقط ياد حرف آخرش كه مي افتم آن هم با آن ژست دختركُش اش كه دستش را به ميز تكيه داده بود و وزنش را روي آن انداخته بود .. با لبخندي كج ميگفت: چه عجب اين دفعه مثل هزاران بار قبل اشكال درسي نداشتيد! كه البته قضيه جبراني هم تقريبا ميشه گفت اشكال درسيه! شما مطمئنيد فقط به همين دليل پيش من ميايد؟!!

دسته بندی

رمان

عنوان

دختری که سیندرلا نبود

نویسنده

سما سعیدی نیا

ژانر

عاشقانه, اجتماعی

سطح اثر

بدون بررسی

ویراستار

تیم ویراستاری مجموعه کافه نویسندگان

طراح

کیاناز تربتی نژاد

تعداد صفحات

152 صفحه pdf

نقد و بررسی‌ها
  1. سیدرضا

    رمان زیبایی بود

  2. کافه نویسندگان (خریدار محصول)

    خسته نباشید خسته نویسنده عزیز
    قلمتان مانا

  3. فاطیما

    بسیار زیبا بود و ارزش وقت گذاشتن رو داره اما من به شخصه از رمان مرد پری خوان راضی تر بودم

دیدگاه خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

سبد خرید

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

ورود به سایت
رمان دختری که سیندرلا نبود از سما سعیدی نیا
رمان دختری که سیندرلا نبود از سما سعیدی نیا

15,000 تومان