دانلود دلنوشته حس مبهم از ح.وفا

دانلود دلنوشته حس مبهم از ح.وفا.در این بخش از سایت کافه نویسندگان دلنوشته حس مبهم را برای شما عزیزان آماده کرده ایم.برای دانلود دلنوشته حس مبهم از ح.وفا با ما همراه باشید.

[icon name=”bookmark” style=”solid” class=”” unprefixed_class=””] خلاصه دلنوشته حس مبهم از ح.وفا:

مدتی می شود که جهانم رنگ و رویش را باخته و پیوسته غم در مدار آن می چرخد. در میان انبوهی از آدم ها، از تو جدا مانده ام، از تویی که هرگز ترکت نکرده بودم؛ حتی آن هنگام که قلبم را به بی رحمی تمام شکستی و رهایم‌کردی. من هنوز هم نرفته ام و بی تو، کنار خیالت مانده ام…

[icon name=”book” style=”solid” class=”” unprefixed_class=””] بخشی از دلنوشته حس مبهم از ح.وفا:

در تک تک، اشک و آه گریه‌های این روزهایم…باز نام تو را حصار میکشم در کنارم؛ نام تو، همان آدمک بیتفاوت قصه‌هایم *** باری دیگر پلک‌های خسته‌ام روی هم افتادن. مدتی می شود زوم کرده‌ام بروی رنگ های خاکستری که حوالی دوستانم را پر کرده‌اند. سی*نه‌ام دچار درد شد، آشفته بود. خوب میدانم نه من، نه او، هیچکدام نمیتوانیم در مقابل اندوهگین بودن عزیزانمان تاب بیاوریم. با چشمانی پریشان خیره به رنگ های بی‌رنگ دنیای نا امیدی مانده بودیم. صدای وز وز باد میگفت: ” در اینجا کسی دیگر میلی به رنگ امید ندارد” *** در تکاپوی نیامدن‌هایت! به اجبار سر میشود روز و شبهایم. اجبار…چقدر نوشتن‌اش آسان است! معنی اجبار را در تار و پود زندگی جستجو میکنم. پنج حرف دارد، و هزاران معنی؛ اجبار یعنی: نخواهی اکسیژن سمی هوای دلتنگی، برود در ریه‌هایت…اما دست خودت نباشد! یعنی، رد اشکهایت هنوز خشک نشود روی صورتت اما تو را وادار به خندیدن کنند. در مسیری راه بروی که با هرقدم، تکه‌ای از جانت را پشت سر بگذاری. دستت را بگذارند در دست کسی که او را تا به حال ندیده‌ای .